مقالات

ظوابط و استاندارد های طراحی دانشگاه در ایران

ظوابط و استاندارد های طراحی دانشگاه در ایران

عليرغم پيشينه‌هاي آموزشي و با توجه به اينکه اولين آثار معماري مکشوفه در ايران به 6000 سال قبل از ميلاد مسيح بر مي‌گردد( آثار معماري به جا مانده در تپه هاي لرستان ) و با توجه به اينکه آموزش آکادميک معماري صدها سال قدمت دارد ليکن در ايران همانند ديگر کشورها علوم به صورت آکادميک و برنامه‌ريزي شده وجود نداشته است و ساليان دراز به صورت سنتي آموزش داده شده است.

استاد کار معمار سالها با شاگردان خود به طور مستقيم در جامعه کار مي کرد و شاگردان به مرور زمان با معماري متأثر از مسائل فرهنگي، اجتماعي، اقليمي آشنا مي‌شدند. اين ارتباط و نزديکي استاد و شاگرد با مردم عاملي بود که موجب مي‌شد تا نتيجه عيني و کاربردي معماري، مورد پسند اجتماع باشد.

آموزش معماري همواره به صورت تماس مستقيم استاد و شاگرد بوده و مسائل نظري در حين طرح، مانند مسائل عملي مطرح مي‌شده است. در خلال آموزش همواره رقابت خلاق و سازنده اي ميان شاگردان يک استاد و شاگردان اساتيد ديگر و خود اساتيد نيز وجود داشته است که باعث مي‌شد تا سابقه شاگردي نزد اساتيد معتبر و صاحب نام، بهترين معرف صلاحيت حرفه‌اي معماران در فعاليت مستقل آينده آنها باشد.

اين روش آموزش، با آنکه در نتايج به دست آمده موفق و مورد قبول صاحبکار بود، نقايصي هم داشت منجمله اينکه باعث مي‌شد تا وقت بسيار صرف آموزش گردد و هر استادي شاگردان را با سليقه خود پرورش دهد و مهمتر اينکه امکان برخورد نظرات و عقايد و تبادل نظر بين اساتيد و شاگردان که يکي از عوامل رشد و کسب دانش بيشتر است کمتر وجود داشت.

اولين دانشکده هنري در کشور ما با نام  هنرکده  در سال 1319 توسط عده اي معمار، نقاش، مجسمه ساز، با سه رشته معماري، نقاشي، مجسمه سازي در دبيرستان مروي گشايش يافت و مدتي بعد به دانشگاه فني دانشگاه تهران منتقل شد و سر انجام در سال 1328 در محل فعلي دانشگاه تهران استقرار يافت.

پايه گذار آموزش معماري به صورت آکادميک در ايران  آندره گدار  بود که سمت رياست دانشکده را بر عهده داشت و همزمان رئيس اداره باستان شناسي ايران نيز بود. از استادان بنام ديگر که در اين دانشکده تدريس داشتند مي‌توان  رولاند دوبرل  بعنوان استاد ساختمان،  ماکسيم سيرو  بعنوان رئيس کارگاه معماري و  الکساندر موزر  را بعنوان استاد استاتيک و بتن مسلح نام برد.

نمونه موردی ايران

دانشکده هنرهاي زيبا ( هنرکده مروي )

بحران عميق فرهنگي به ويژه در معماري اروپا بود که بلافاصله پس از جنگ جهاني دوم ( در رابطه با عظيم ترين فعاليت بازسازي در تاريخ بشريت ) همراه با صنايع و اختراعات جديد ديگر، توسط معماران ايراني تحصيلکرده فرنگ وارد کشور و هنرکده ما شد.

از اين پس اداره امور آموزشي رشته معماري به عهده آرشيکتهاي ايراني، نظير مهندس فروغي، سيحون و … گذاشته شد.

روند مخصوص کار در دانشکده معماري ( هنرهاي زيبا ) کما بيش تا قبل از انقلاب فرهنگي ادامه داشت اما بعد از آن سيستم آموزشي در دانشکده‌ها تحت تأثير و طبق برنامه هاي ستاد انقلاب فرهنگي تبيين شد و مدارس معماري در ايران ملزم به رعايت اين مصوبات شدند.

 دانشکده ملي ( شهيد بهشتي )

از سال 40-1339 آموزش معماري در اين دانشکده آغاز و پس از 2 دهه، آموزش شهر سازي نيز به صورت ناپيوسته به آن افزوده شد. دوره تدريس معماري حداقل 6 سال بوده. بنيانگذاران و اساتيد اين رشته غالباً فارغ التحصيلان مدارس معماري ايتاليا بودند و به همين دليل روح مکاتب و روشهاي معماري ايتاليا بر سيستم آموزش اين دانشکده حاکم بوده است.

پس از انقلاب فرهنگي و يکسان شدن نظام آموزشي، دروس تئوري بيشتر شد و دروس نظري جهت آموزش معماري ايراني اسلامي‌نيز به آن افزوده شد. همانند شدن آموزش در دانشکده‌هاي مختلف، محاسن و معايبي دارد که تا حدي قدرت ابتکار را از دانشکده‌ها سلب مي کند ولي اگر برنامه تدوين شده به درستي اجرا شود، پس از پايان دوره استاندارد حداقلي به دست مي آيد.[21]

دانشگاه علم و صنعت

رشته معماري در اين دانشکده در حقيقت تداوم منطقي آموزش هنرهاي تزئيني بود. در سال 1347 تحت پوشش دانشکده عمران تاسيس شد و سرانجام در سال 1357 که دانشکده علم و صنعت به دانشگاه تبديل شد، همه دپارتمانها و من جمله دپارتمان معماري به دانشکده اي مستقل تبديل شد.

در سالهاي اخير مکانهاي جديدي براي آموزش معماري پديد آمده است که مي‌تواند از دانشگاه آزاد اسلامي، دانشگاه معماري و شهرسازي يزد و رشت، دانشگاه بين المللي امام خميني قزوين نام برد که بيشتر اين مراکز با تبعيت از سيستمهاي آموزشي در تهران و مطابق برنامه ستاد انقلاب فرهنگي، شروع بکار و فعاليت نموده‌اند.

گفتگو با صاحب نظران معماري در مورد سيستم آموزش معماري در ايران

  حسين شيخ زين الدين، فوق ليسانس معماري، دانشگاه هنرهاي زيبا، دانشگاه تهران، 1348

– آموزش معماري در ايران، نيم قرن تجربه را از سر گذرانده است، ارزيابي شما از اين دوره چيست ؟

يکي از نارساييهاي اصلي آموزش معماري، مربوط به مشخص نبودن اهداف در تربيت معماران است. اين مطلب از اين رو حائز اهميت است که ابهام در هدف سبب مي‌شود که تشخيص روشها و ابزار مناسب و کاربرد آنها ناممکن شود.

نا مشخص بودن اهداف آموزش معماري از طرفي به سبب نامشخص بودن وظايف فني و مسئوليتهاي فرهنگي معمار و از طرف ديگر به سبب نابسمان بودن نحوه توليد اثر معماري است. ابزار آموزش براي تعليم يک معمار بسيار ناکافي است و او بايد بسياري از مسائل راکورمال کورمال تجربه کند و احتمالاً هرگز هم موفق به حل آنها نشود.

به سبب فقدان سلسله مراتب و تقسيم وظايف در صنعت ساختمان، هر يک از کساني که براي تربيت معماران برنامه‌ريزي مي کنند بر جنبه اصلي از امور که لازمه احداث ساختمان است تاکيد مي‌رزند و مي خواهند که معماران به اين شکل تربيت شوند. يعني اهداف بسيار متعدد و انتظارات بسيار زياد مي‌شود. رخوت فرهنگي و عدم اتخاذ يک راه مشخص و يک فکر اصيل و مداوم به خصوصي براي کشورهاي که سنتي قوي و ميراثي ارزشمند از تمدن و فرهنگ را در پشت سر دارند، خزان بزرگي است که بايد به آن توجه کرد. معماريهاي درخشان، حتي به دست انسانهاي پر استعداد در زمينه‌هاي فاقد شرايط لازم، حاصل نمي‌شود.

پس زمينه اجتماعي، از علل قابل توجه رشد و شکفتگي فردي است. پل خواجوي اصفهان در غيبت مجموعه ـ فني مهندسي مديريت و ساز و کار تمدن آن جامعه هرگز به تحقق نمي‌رسيد. يکي ديگر از عوامل مهم در تعليم معماري که نتايج آن به خصوص در روش تعليم آشکار مي‌شود، در  تعريف معماري  نهفته است. اگر در تعريف معماري، آن را در طبقه علوم قرار دهيم و به آن مانند مجموعه اي از قضايا و احکام کلي قابل پيش بيني نظر کنيم، تعليم و آموزش آن نيز به نحو علمي سازمان خواهد يافت. اما اگر معماري را مجموعه اي از استعدادها و خلاقيتهاي غير قابل پيش بيني به اضافه تعدادي از قضايا و احکام منطقي و علمي قابل پيش بيني بدانيم، نحوه تعليم آن ديگر به صورت علمي خالص نخواهد بود.

روش تعليم در دانشکده معماري بخصوص در سالهاي اخير، به اين دليل شبه علمي است که ابتدا اجزا، حجم، تصورات ساده از مکعب، کره و هندسه، اشکال رنگها، خطوط صاف، منحني، شکسته و غيره را به دانشجو مي آموزند. سپس اين اجزاء را در کمپوزيسيون ها يا ترکيبات ساده و انتزاعي به هم مي آميزند و سپس سالها بعد دانشجو بامعماري واقعي سر و کار پيدا مي کند.

در اين نحوه تعليم فرض بر اين است که اگر کسي اجزاء و قواعد و قوانين را نشناسد، کل مسئله را هم نخواهد شناخت. اين حرف بسيار منطقي است و به سبب همين قدرت منطقي تئوريک آن نيز، هرگز مورد نقد و بررسي قرار نگرفته است. اما در عمل، اين تعليم مهارتها الزاما روش تعليم علوم يکي نيست. آن بخش از معماري که به مهارتها و خلاقيتها مربوط است، بايد از بخش علمي آن تفکيک و با روش مخصوص به خود تعليم داده شود. براي روشنتر شدن موضوع به اين مثال توجه کنيد: اگر براي آموختن شنا به يک نوآموز ابتدا قوانين سيالات، سپس آناتومي‌بدن انسان و نحوه حرکت عضلات و هزاران هزار مطلب بيولوژيکي و فيزيکي را تعليم دهيد که به نحوي به فن شنا کردن مربوط است، احتمالاً آن نوآموز شنا ياد نخواهد گرفت و دست بالا دانشمندي مي‌شود که مي‌تواند راجع به مسائل مربوط به شنا اظهار نظر کند. آموختن شنا ابتدا بايد به صورت يک کل فارغ از جزئيات مطرح شود و پس از کسب مهارتهاي لازم به تدريج جزئيات بيولوژيکي، فيزيکي و غيره مطرح گردد تا شناگر با آگاهي و دانش لازم از تمام امکانات استعدادي خويش بهره برداري کند.

غرضم اين نيست که معماري را که امري است پيچيده با شنا مقايسه کنم که امري است نسبتاً ساده تر. مقصودم  از اين مثال، نزديک کردن ذهن به اين مطلب است که منطق آموزش مهارت، الزاماً با منطق تحليلي علمي انطباق ندارد. حال اگر بپذيريم که بخش عمده اي از هر هنر خلاق، حتي معماري که در بسياري از موارد از نتايج علوم استفاده مي کند، مهارت است، اهميت موضوع نيز آشکار مي‌شود.

روشهاي آموزشي به سبک تحليلي علمي، بيشتر گرايش دارند و نه تنها علوم، بلکه مهارت هاي هنري هم با تجزيه  و تحليل تعليم داده مي‌شوند. بدين ترتيب فارغ التحصيلان بيشتر منتقد هنري از آب در مي آيند تا معماران و طراحان ماهر و کار آمد. منتقدان در تحليل استادند و معماران اهل عمل‌اند.

گروه اول دانشمندان بي مهارت اند و هرگز چيزي نمي سازند، گروه دوم صاحبان حرفه و داراي مهارت، ولي احتمالاً در توجيه فلسفه، کار خود قدرت گروه اول را ندارند. آنان که واجد هر دو صفت مي‌شوند، اندک شمارند. شايد نزاع بسياري از صاحبنظران بر سر تعليم به سيستم کارگاهي که از مدرسه هنرهاي زيباي پاريس اخذ شده و سيستمهاي جديدتر و غيره که با نگرش علمي و بدون توجه به مقتضيات مهارت هنري طراحي شده از همين اختلاف ديد ناشي مي‌شود. به هر حال اکنون يکي از معضلات سيستم تعليماتي ما است که باز هم حل آن در حوزه اي خارج از معماري قرار دارد.

– در مقام يک استاد دانشگاه، آموزش معماري را نقد کرديد. اينک به عنوان يک معمار حرفه‌اي از تجربه عملي دانشجويان و فارغ التحصيلان در جريان کار بگوييد.

امروز محصول نهايي موسسات آموزشي معماري ما چندان مطلوب نيست و چون هيچ نظامي‌در جامعه وجود ندارد که نحوه عمکرد و بازده موسسات آموزشي را در حوزه معماري منعکس کند، هرگز کسي نمي فهمد که اين موسسات چقدر مسئول اين کاستيها هستند.

منبع:بانک آرک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا